بینهایت سپاسگزارم و خدا رو شاکرم که به این بینش و آگاهی از طریق سخنان ارزشمند تون میرسم.
مرتضی میرزایی سروشک
تو همه نظراتم گفتم (جلسات قبل) کاش این چیزها و در نوجوانی بهمون میگفتن اما در مورد درس ششم چون متفاوت هست در این سن هم هنوز درکش سخته چون نه با مغز بلکه باید با روح (دل،قلب،عقل) درک کنیم و این درس (جلسه ششم) عرفانی هست نه منطقی برای همین مغز از درکش عاجزه. شاید برای ۶۰ ساله ها هم سنگین باشه. اما برای کسی که روحش درد و رنج و سختی به اندازه کافی در دنیا کشیده باشه قابل درک هست. در کتاب :کلوپ پنج صبحی ها رابین شارما» نوشته درد و رنج دروازه های رسیدن به عمق هستند. بدون تجربه درد و رنج روحی کسی قادر به درک مطالب عرفانی نیست. برای همین این مطلب برای بزرگسالان راحت تر قابل درک هست. اگر بخوام مانند سریال های تلویزیونی رده سنی برای جلسات استاد درنظر بگیرم این جلسه ۳۰+ هست.
درود برشما استاد عزیز من با گوش دادن این دوره به خیلی از ضعفهام اگاه شدم که با پسر نوجوانم با احترام رفتار کنم وکنترلش نکنم به خواسته وتصمیماش احترام بزارم کنارش باشم وبهش محبت کنم ودست از کنترل گری بردام وقرار نیست که من ازهمه کاراش باخبر باشم وبه جاش اضطراب واسترس خودم را مدیریت کنم
مرتضی میرزایی سروشک
از صمیم قلبم و با تمام وجودم بر این باورم که اگر در زندگی قبلی بیشتر رشد میکردم در این دنیا (زندگی کنونی) کمتر رنج میکشیدم. همین منطق برای رشد در این زندگی و کمتر رنج کشیدن در زندگی بعدیم هم صادقِ.
کلیپ کوتاه «داستین» و دوچرخه فرمون معکوسش تفسیر من از دانسته هام رو به کلی تحت سوال برد.چه کلیپ فوق العاده ایه. دقیقاً مثل من میمونه. من با دست راستم میتونم خیلی سریع انگلیس و فارسی بنویسم و حتی اعداد ویا نقاشی کنم اما ابتدایی ترین کلمات رو هم نمیتونم با دست چپم بنویسم و این به عصب شناختی مغز ربط پیدا میکنه !!
با سلام و عرض ادب
فصل اول بسیار عالی و کاربردی بود
ممنون از زحمات
مهتاب جعفری
ممنونم از دوره ی عالیتون ، چیزی که از این دوره برام تامل برانگیز بود اینکه در هر صورت مورد نقد و قضاوت فرزند قرار خواهیم گرفت علیرغم تمام تلاشمون و این برام درسیه که پدرومادرمو قضاوت نکنم و در مورد تربیت فرزندم هم زیاده روی نکنم
مهتاب جعفری
ممنونم از دوره ی عالیتون ، من تو این دوره متوجه شدم به نقش فرزند در اصلاح روابط من و والدینم ، من و خودم و من و خدای خودم ولی چیزی که برام تامل برانگیز بود اینکه هر شکل تربیتی رو پیاده کنم در نهایت با نقد و قضاوت فرزندم روبرو خواهم شد و این برام درسیه که نه پدرو مادرم رو قضاوت کنم و نه اینکه در مورد فرزندم و تربیتش زیاده روی کنم
مرتضی میرزایی سروشک
و همانا خدا بزرگتر است از جمهوری اسلامی، اسلام، مسیحیت، یهودیت، ایران،آسیا، اروپا، کل جهان،کهکشان ها و… خدا را نباید با هیچ کدام از چیزهای بیرونی قضاوت کرد بلکه خدا را باید در درون خود بجوییم.
نظر نهایی: به نام خدا
سالها بود دلم از هرگونه مطالب روحانی (الهی) خالی شده بود و دربش بر روی هر مطلب الهی بسته بودم خالی از هر گونه اعتقادی. علتشم همه مون میدونیم. اگر کسی بخواد دین یا خدا رو بشناسد باید اول به ممالکی مهاجرت کنه که آزادی کامل باشه. چرا؟
یه داستان قدیمی هست که میگه:
{دو برادر مومن و با ایمان با خدا، یکی در شهر و دیگری در غاری خارج شهر زندگی میکردند. هردو یک آبکش را پر از آب کرده و بر بالای نشیمنگاهشان آویزان کرده بودند که اگر دچار کوچکترین خطایی شدند آب از درون سوراخ های آبکش (روی سرشان) بریزد. روزی برادری که در خارج شهر و در غار زندگی میکرد نزد برادرش در شهر بزرگ آمد پس از مدتی برادر به میمهمانش گفت بیا برادر در جایگاه من بنشین من برم برای نهار غذا بخرم برگردم. برادر میهمان هم چنین کرد و در جایگاه برادر میزبان که بر بالایش یک تشت پر آب آویزان بود نشست. دقایقی گذشت و آب از سوراخ های زیر آبکش بیرون ریخت و برادر میهمان خیس خالی شد. هنگامی که برادر میزبان برگشت، میهمان؛ جویای خطای برادرش شد. و میزبان گفت: رفتم درب مغازه و ناخودآگاه زنی زیبا رو را دیدم نیم اوریان و کسری از ثانیه خوشم آمد ولی ثانیه ای بعد به خودم آمدم. اما فهمیدم که دیر شده و تو خیس شده ای. ای برادر زندگی در غار نیازی به اجتناب از گناه نداره، پس بسیار آسان است. مثل زمانی که ماهی در برکه یا تنگ است. زمانی مومن واقعی هستی که بتوانی در دریای واقعی زندگی کنی. برادر میزبان درس را گرفت}
من هم بر این باورم که دکتر چمران ها ، و دکتر شریعتی ها و … نه در ممالک کفر، بلکه در ایرانی با بستری آزاد تکامل یافته بودند،حکومتی آزاد نه مذهبی. خیلی از ثروتمند نیز از دل فقر به تمول رسیده اند.
«لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت:از بی ادبان» حذف چیزی باعث حذف طرف دیگر میشود. مثلاً فرض کنید من خدام و شب را حذف کنم، زمستان را حذف کنم، بدی را حذف کنم و… سکه زمانی وجود دارد که دو رو دارد سکه تک رو در عالم حذف شد. آیا زمان قبل از انقلاب مردم بیشتر دینی و معتقد بودند؟ یا امروز؟؟!!! آیا در ممالک آزاد مردم از شنیدن صدای اذان ظهر خوشحال میشوند یا در تهران؟؟
در آخر تشکر دارم از جناب تمسکی که من را پس از سال ها با خدا آشتی داد. خدایی که در درون همه ما هست و زمانی که برود میمیریم. خدایا شکرت که به من نعمت وجود و بالاتر از آن نعمت فهم هدف از خلقتم (که رشد در دنیاست) را نصیبم کردی.
بینهایت سپاسگزارم و خدا رو شاکرم که به این بینش و آگاهی از طریق سخنان ارزشمند تون میرسم.
تو همه نظراتم گفتم (جلسات قبل) کاش این چیزها و در نوجوانی بهمون میگفتن اما در مورد درس ششم چون متفاوت هست در این سن هم هنوز درکش سخته چون نه با مغز بلکه باید با روح (دل،قلب،عقل) درک کنیم و این درس (جلسه ششم) عرفانی هست نه منطقی برای همین مغز از درکش عاجزه. شاید برای ۶۰ ساله ها هم سنگین باشه. اما برای کسی که روحش درد و رنج و سختی به اندازه کافی در دنیا کشیده باشه قابل درک هست. در کتاب :کلوپ پنج صبحی ها رابین شارما» نوشته درد و رنج دروازه های رسیدن به عمق هستند. بدون تجربه درد و رنج روحی کسی قادر به درک مطالب عرفانی نیست. برای همین این مطلب برای بزرگسالان راحت تر قابل درک هست. اگر بخوام مانند سریال های تلویزیونی رده سنی برای جلسات استاد درنظر بگیرم این جلسه ۳۰+ هست.
درود برشما استاد عزیز من با گوش دادن این دوره به خیلی از ضعفهام اگاه شدم که با پسر نوجوانم با احترام رفتار کنم وکنترلش نکنم به خواسته وتصمیماش احترام بزارم کنارش باشم وبهش محبت کنم ودست از کنترل گری بردام وقرار نیست که من ازهمه کاراش باخبر باشم وبه جاش اضطراب واسترس خودم را مدیریت کنم
از صمیم قلبم و با تمام وجودم بر این باورم که اگر در زندگی قبلی بیشتر رشد میکردم در این دنیا (زندگی کنونی) کمتر رنج میکشیدم. همین منطق برای رشد در این زندگی و کمتر رنج کشیدن در زندگی بعدیم هم صادقِ.
کلیپ کوتاه «داستین» و دوچرخه فرمون معکوسش تفسیر من از دانسته هام رو به کلی تحت سوال برد.چه کلیپ فوق العاده ایه. دقیقاً مثل من میمونه. من با دست راستم میتونم خیلی سریع انگلیس و فارسی بنویسم و حتی اعداد ویا نقاشی کنم اما ابتدایی ترین کلمات رو هم نمیتونم با دست چپم بنویسم و این به عصب شناختی مغز ربط پیدا میکنه !!
با سلام و عرض ادب
فصل اول بسیار عالی و کاربردی بود
ممنون از زحمات
ممنونم از دوره ی عالیتون ، چیزی که از این دوره برام تامل برانگیز بود اینکه در هر صورت مورد نقد و قضاوت فرزند قرار خواهیم گرفت علیرغم تمام تلاشمون و این برام درسیه که پدرومادرمو قضاوت نکنم و در مورد تربیت فرزندم هم زیاده روی نکنم
ممنونم از دوره ی عالیتون ، من تو این دوره متوجه شدم به نقش فرزند در اصلاح روابط من و والدینم ، من و خودم و من و خدای خودم ولی چیزی که برام تامل برانگیز بود اینکه هر شکل تربیتی رو پیاده کنم در نهایت با نقد و قضاوت فرزندم روبرو خواهم شد و این برام درسیه که نه پدرو مادرم رو قضاوت کنم و نه اینکه در مورد فرزندم و تربیتش زیاده روی کنم
و همانا خدا بزرگتر است از جمهوری اسلامی، اسلام، مسیحیت، یهودیت، ایران،آسیا، اروپا، کل جهان،کهکشان ها و… خدا را نباید با هیچ کدام از چیزهای بیرونی قضاوت کرد بلکه خدا را باید در درون خود بجوییم.
نظر نهایی: به نام خدا
سالها بود دلم از هرگونه مطالب روحانی (الهی) خالی شده بود و دربش بر روی هر مطلب الهی بسته بودم خالی از هر گونه اعتقادی. علتشم همه مون میدونیم. اگر کسی بخواد دین یا خدا رو بشناسد باید اول به ممالکی مهاجرت کنه که آزادی کامل باشه. چرا؟
یه داستان قدیمی هست که میگه:
{دو برادر مومن و با ایمان با خدا، یکی در شهر و دیگری در غاری خارج شهر زندگی میکردند. هردو یک آبکش را پر از آب کرده و بر بالای نشیمنگاهشان آویزان کرده بودند که اگر دچار کوچکترین خطایی شدند آب از درون سوراخ های آبکش (روی سرشان) بریزد. روزی برادری که در خارج شهر و در غار زندگی میکرد نزد برادرش در شهر بزرگ آمد پس از مدتی برادر به میمهمانش گفت بیا برادر در جایگاه من بنشین من برم برای نهار غذا بخرم برگردم. برادر میهمان هم چنین کرد و در جایگاه برادر میزبان که بر بالایش یک تشت پر آب آویزان بود نشست. دقایقی گذشت و آب از سوراخ های زیر آبکش بیرون ریخت و برادر میهمان خیس خالی شد. هنگامی که برادر میزبان برگشت، میهمان؛ جویای خطای برادرش شد. و میزبان گفت: رفتم درب مغازه و ناخودآگاه زنی زیبا رو را دیدم نیم اوریان و کسری از ثانیه خوشم آمد ولی ثانیه ای بعد به خودم آمدم. اما فهمیدم که دیر شده و تو خیس شده ای. ای برادر زندگی در غار نیازی به اجتناب از گناه نداره، پس بسیار آسان است. مثل زمانی که ماهی در برکه یا تنگ است. زمانی مومن واقعی هستی که بتوانی در دریای واقعی زندگی کنی. برادر میزبان درس را گرفت}
من هم بر این باورم که دکتر چمران ها ، و دکتر شریعتی ها و … نه در ممالک کفر، بلکه در ایرانی با بستری آزاد تکامل یافته بودند،حکومتی آزاد نه مذهبی. خیلی از ثروتمند نیز از دل فقر به تمول رسیده اند.
«لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت:از بی ادبان» حذف چیزی باعث حذف طرف دیگر میشود. مثلاً فرض کنید من خدام و شب را حذف کنم، زمستان را حذف کنم، بدی را حذف کنم و… سکه زمانی وجود دارد که دو رو دارد سکه تک رو در عالم حذف شد. آیا زمان قبل از انقلاب مردم بیشتر دینی و معتقد بودند؟ یا امروز؟؟!!! آیا در ممالک آزاد مردم از شنیدن صدای اذان ظهر خوشحال میشوند یا در تهران؟؟
در آخر تشکر دارم از جناب تمسکی که من را پس از سال ها با خدا آشتی داد. خدایی که در درون همه ما هست و زمانی که برود میمیریم. خدایا شکرت که به من نعمت وجود و بالاتر از آن نعمت فهم هدف از خلقتم (که رشد در دنیاست) را نصیبم کردی.